آیا اسلام و سیاست جدا از هم هستند؟
سکولار، کلمه‌ای لاتینی بوده و به معنای حالا و زمان حال است. لذا سکولاریسم به معنای توجه به حال کردن می‌باشد. این واژه در فارسی ترجمه‌ی معینی ندارد، اما چند نوع ترجمه برایش پیشنهاد شده است که هنوز هیچ کدام جا نیفتاده است. بطور مثال معادل‌هایی چون گیتی‌گرایی یا دنیاگرایی را برایش پیشنهاد داده‌اند. عرب‌ها به جای آن علمانیت را بکار می‌برند که در میان آنها هم بر سر این که به فتح عین (عَلمانیت) و یا به کسرآن (عِلمانیت) خوانده شود، اختلاف است که اولی از عالم به معنای عالمی‌کردن و دنیایی‌کردن (همان گیتی‌گرایی فارسی) گرفته شده و دومی ‌از علم مشتق شده و تقریباً به معنای علمی‌کردن است.خلاصه معانی بی‌شماری برای سکولاریسم بیان شده است، که عنصری مشترک در میان تمامی‌آنها وجود دارد، حتی عوام در بسیاری مواقع این عنصر را که فرعی‌ترین عنصر سکولاریسم و یکی ازمیوه‌های آن است را با معنی سکولاریسم اشتباه می‌گیرند و آن جدایی دین از سیاست و دولت است. متاسفانه امروزه جدایی دین از سیاست به عنوان بارزترین و آشکارترین میوه و نتیجه‌ی سکولاریسم، تبدیل به گفتمان غالب در میان عوام و خواص جوامع اسلامی‌خصوصاً قشر تحصیل‌کرده‌ی آن جوامع شده و ذهن بسیاری از جوانان جوامع اسلامی‌ را به خود مشغول نموده است.

معتقدین به چنین تفکری که در بسیاری موارد به دلیل فهم غلط از دین و یا عملکرد نامناسب و ضد دینی بسیاری از حکام اسلامی ‌از سوی احزاب و گروه‌ها ارائه می‌شود و توسط شبکه‌های تبلیغی و اکثریت منابع اطلاع‌رسانی تقویت می‌شود بر این باورند که دین مربوط به حوزه‌ی شخصی افراد بوده و برای این که تقدس و پاکی خود را از دست ندهد نبایستی وارد عرصه‌ی سیاست ‌که جولانگاه قدرت‌طلبی و محل دغل‌بازی است، شود. هرچند ممکن است چنین تفکری از سوی بسیاری از مغرضان و دشمنان دین مطرح شود ولی در بسیاری موارد درکی که افراد از دین دارند و جلوه‌ای که در ذهن آنها از دین ترسیم شده است بگونه‌ای که همواره به نام دین شاهد بسیاری از جور و ستم‌ها، ضایع شدن حقوق مسلم انسانی اعم از برخورداری ازحق ‌آزادی انتخاب عقیده و تعیین مسیر و هدف در راستای آن، آزادی امر به معروف و نهی از منکر و از همه‌ی مهمتر محرومیت از ابتدایی‌ترین و اساسی‌ترین حقوق خویش که در بسیاری موارد نبود آنها زندگی را به مخاطره می‌اندازد«همان برآورده نمودن ارضای متعادل غرایز گرسنگی و تشنگی، غریزه جنسی بواسطه‌ی ازدواج و نبود شغل و مسکن» شده‌اند، به نام دین و زیر سایه‌ی آن به بسیاری از قوانینی که منشأ فساد اقتصادی و سیاسی در راستای توزیع نابرابر ثروت و قدرت جهت فقر و گرسنگی و ایجاد رعب و وحشت در جامعه شده وجه‌ی آسمانی داده شده است، به نام دین و در سایه‌ی قداست بخشیدن به افراد حق انتقاد و پرسش از نابرابری‌ها به همراه فرد منتقد،گردن زده شده و در زیر خاک دفن شده است و خلاصه دین تبدیل به ابزاری جهت اغوانمودن و فریب عوام و سلب حیات انسانی و گردن زدن خواص شده است.
آیا به چنین افرادی که قربانی استفاده ابزاری از دین شده‌اند نبایستی حق داد که تلاش نمایند دین را از عرصه فعالیت‌های اقتصادی و مناسبات سیاسی حذف نموده وآن را در حد تجربه شخصی و زندانی در عرصه‌ی خصوصی(خانه و عبادتگاه)بدانند. ولی آنها در بسیاری موارد فراموش می‌کنندحال که قوانین دین از عرصه‌ی اجتماع حذف شده است، آیاجور و ستم عوامفریبی و فساد سیاسی و اقتصادی به پایان می‌رسد؟ آیا افرادی دیگر پیدا نمی‌شوند که زیر سایه‌ی شعارها و مکاتب صددرصد امانیستی و عقل‌محور به ستم و جنایت ادامه دهند؟ این جاست که با یک لحظه تفکر در گذشته و حال، متوجه خواهی شد که چه جنایت‌هایی زیر سایه‌ی شعارهای آزادی‌خواهی و حقوق بشر در ادوار مختلف تاریخی صورت گرفته و در آینده به وقوع می‌پیوندد. مگر دوجنگ جهانی اول و دوم که میلیون‌ها قربانی بر جای گذاشت در دامن سکولاریسم پرورش نیافت؟ مگر هیتلر بعد از کسب رأی ملت و در لوای حکومتی دموکرات و با طرح شعارهای فاشیستی و شوونیستی ‌اقدام به نسل‌کشی و گرفتن جان میلیون‌ها انسان بی‌گناه ننمود، آیا در حکومت‌های مادی چون کمونیستی، سوسیالیستی و مارکسیستی افراد چون استالین پیدا نشد، و بلاخره آیا امروز در سایه‌ی جهانی‌سازی و صدور لیبرال دموکراسی غرب وحشیانه‌ترین نوع جنایت در حق بشریت روی نمی‌دهد و انسان‌ها قربانی جاه‌طلبی و ارضای شهوات عده‌ای خاص نمی‌شوند به گونه‌ایی که میلیون‌ها تن بمب خوشه‌ای، میکروبی و غیره روی گروهی بی‌دفاع و مظلوم و گرسنه از ملت‌های ویتنام، چچن، افغانستان، عراق و فلسطین و لبنان ریخته می‌شود.
حال با این اوصاف چاره چیست؟ آیا بایستی آرام و ساکت در گوشه‌ای نشست و ضمن مشاهده‌ی این همه قربانی منتظر روزی باشی که تو هم به چنین سرنوشتی دچار شوی؟ و یا همچون افراد کوته‌ذهن و ذلیل هردم تیر اتهام ستمکاری را متوجه برنامه‌ و آئینی نمایی؟ براستی تعجب برانگیزاست که عده‌ای ناآگاهانه و از روی جهالت تصور می‌کنند که دین به محض ورود به صحنه‌های سیاسی و اجتماعی منشأ ظلم و ستم می‌شود. مگر آنها نمی‌دانند که پیامبران به عنوان فرستادگان برنامه‌ی الهی و آوردن ادیان برای آدمیان همواره و در هر جامعه‌ای با نوک هرم که در تقسیمات اجتماعی همیشه مترفین و حاکمان هستند، در نبرد بوده‌اند و آیا نمی‌دانند که همین پیامبران در راستای پیاده نمودن برنامه‌ی الهی شکنجه‌ها، آوارگی‌ها و حتی فدای جان خویش را متحمل شده‌اند. پس بایستی دانست که همواره عده‌ای بر مبنای اختیاری که پروردگار به آدمیان در این دنیا اعطا نموده است، تلاش خویش را معطوف ارضای شهوات، جاه‌طلبی و ثروت‌اندوزی نموده و از تمامی‌حربه‌های عوامفریب و تهدید و تزویر استفاده می‌نمایند که می‌تواند که جوامع مختلفی اعم از دینی و غیردینی به خود بگیرد. در واقع وقتی که فردی همچون فرعون به دلیل جاه‌طلبی و فراموش نمودن جایگاه خویش در این کره‌ی خاکی ندای «اناربکم الاعلی» سر می‌دهد از تمامی‌ابزارها اعم از تهدید و تزویر استفاده می‌نماید. پس به جای متهم نمودن ادیان و حالت انفعالی به خودگرفتن بایستی پس از شاکی بودن از ظالم، خویش را نیز که با سکوت در برابر ادعای ظالم سبب ثبات و دوام ادعای او شده‌ایم سرزنش کنیم چرا که همواره ماندگاری ظالم در گرو مظلومینی است که ذلیلانه ضمن رضایت به وضع موجود تحرکی برای تغییرآن از خود نشان نمی‌دهند. همچنان که خداوند در قرآن کریم تغییر اوضاع و احوال قوم و ملتی را به تغییر در درون تک‌تک افراد آن جامعه منتسب نموده است. حتی اگر چگونگی شکل‌گیری حکومت‌های سکولاریسمی‌ را در جهان غرب مرور کنیم متوجه می‌شویم که سکولاریسم برابر مسیحیتی قد علم کرد که بعد از دور شدن از آئین حضرت عیسی (ع) و تحریف در کتاب مقدس‌شان و بوجود آمدن انجیل‌های گوناگون، رجال دین (کشیشان) را واسطه‌ی بین خداوند و خلق نموده و از این طریق و با نمایندگی از سوی پروردگار و در زیر سایه‌ی حکومت‌های منتسب به خداوند (تئوکراسی) تبدیل به مظهری از فساد سیاسی شده و چنین مسیحیتی تبدیل به وسیله‌ای جهت مشروعیت الهی بخشیدن به ظلم و جور حاکمان و رجال دین در نگاه قشر عوام شده بود. در چنین شرایطی و در جوامع غربی ابتدا سکولاریسم در اندیشه و افکار فیلسوفان و متفکران شکل گرفته و با تزریق آن به جامعه ضمن سکولار نمودن اندیشه‌ی آدمیان در آن جوامع زمینه برای سکولار شدن جوامع فراهم آمد. بعد از اندیشه، انگیزه‌ها هم سکولار شد و آدمی ‌که ترکیبی از اندیشه و انگیزه است، نگاهش از آسمان معطوف به زمین شد. تا دیروز که یکی از منابع معرفتی انسان غربی وحی بود و زمین را همچون گهواره‌ای متصل به مبدا و معاد می‌دانست، با حذف خداوند و رهاسازی زمین بدون هویت مشخص به عقل خود پناه برد و بدین ترتیب به دلیل استفاده‌ی ابزاری عده‌ای از دین مسیحیت به جای این که سرچشمه‌ی ظلم را پیدا و با آن به مبارزه برخیزند نبرد آنها معطوف به برنامه و قوانین الهی شد. ما مسلمان‌ها باتوجه به تجربه و آزمایش غرب در حذف دین در عرصه اجتماع نبایستی اشتباه تاریخی آنها را تکرار کنیم چرا که هرچند جوامع غربی در زمینه علوم مختلف پیشرفت عظیمی‌ را کسب نموده است ولی به همان اندازه و بیشتر شاهد نزول اخلاقیات و سرگردانی آنها بوده‌ایم.
حال به دلیل اینکه مخاطب قرآن و سنت حضرت رسول (ص) انسان‌ها هستند و آنها هم بایستی از روی تعقل اصول و پایه‌های اسلام (توحید، نبوت و معاد) را قبول کنند و از سویی دیگر اعمال و کرداری در اسلام مقبول است که مورد رضای خدا و خالصانه برای اوباشد، پس اسلام نیز اندیشه و انگیزه‌ی مخاطبان خود را دینی و اسلامی‌نموده و در یک جامعه‌ی اسلامی‌ کلیه‌ی قوانین و برنامه‌ریزی‌های بخش‌‌های مختلف اعمّ از سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و غیره که برگرفته و مقبول افکار و اندیشه‌ی اعضای آن جامعه است، وجه‌ی دینی به خود گرفته و حاکم در رأس امور سیاسی که منتخب افراد دیندار است، ملزم به اجرا و پیاده کردن قوانینی است، که اکثریت اقشار آن جامعه‌خواهان آن هستند.
به همین دلیل مطرح نمودن سکولاریسم در جوامع اسلامی ‌بی‌معنی است چون جامعه‌ی دیندار و دارای مؤمنان معتقد و آگاه به هیچ وجه سیاستی غیردینی و حاکمی‌سکولار را نمی‌پذیرد مگر در شرایطی که‌: الف) جامعه دارای ایمان‌دارانی تقلیدی باشد، که دین و به تبع آن ایمان را فقط در مجموعه‌ای از اعمال صوری و ظاهری چون نماز و روزه تصور نمایند.
ب) حاکمان سکولار خود و اندیشه غیردینی خود را به زور و از طریق قدرت مادی و ایجاد رعب و وحشت بر مردمان آن جامعه تحمیل نمایند. (تروریسم دولتی، همانند حکومت سکولار ترکیه که تفکرات سکولاری خویش بازور ارتش به مردم تحمیل نموده است.)